سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

داستان غم تنهایی من گوش کنید

قصه ی بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی ؟

سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

عقل و دین باخته دیوانه ی رویی بودیم

بسته ی سلسله ی سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت

سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که گرفتار شدش من بودم

باعث گرمی بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بس که دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر پر گشت زغوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سر برگ من بی سر و سامان دارد؟

وحشی بافقی


نوشته شده در دوشنبه 88/6/23ساعت 5:9 عصر توسط همصدا نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin